سلام به همه ی دوستان
تشکر میکنم که تایپک رو میخونید و ببخشید اگر طولانی هست ولی خواهش میکنم بخونید و کمک کنید ممنون میشم
و خواهش میکنم راهنمایی کنید هرچه سریعتر
:
من 18 سالمه و دختر عمه ام یک سال از بنده کوچکتر هست
ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و من از همون بچگی دوسش داشتم
تا بزرگ شدیم رسیدیم به سه سال پیش که تازه من دوهزاریم افتاد اونم به من علاقه داره و از حرکات و نگاه هاش فهمیدم که دوستم داره
یه بیست سوالی دور همی بازی کردیم و بعد من وسطش رفتم و همین بهونه ای شد برای اس ام اس بازی
و دیگه هم من و هم اون میدونستیم که باهم داریم نم نم رفیق میشیم که من ترسیدم و گفتم میترسم داداشات بفهمن و اون گفت که اگه بهت چیزی گفتن بگو من بهت اس ام اس دادم!
خلاصه بهم زدم بخاطر ترس ولی بازم دوسش داشتم و میخواستمش تا همین دوماه پیش که دیگه نتونستم طاقت بیارم چون هنوز هم همون نگاه های قایمکیشو بهم داشت و بادی لنگویج رو هم کاملا مشاهده میکردم و بهش گفتم که دوستش دارم و عاشقشم و کلی صحبت کردیم و حتی بهش گفتم که سه سال پیش اونجوری شد گفت یادش نمیاد
خلاصه وقتی بهش گفتم دوسش دارم و میخوام باهم باشیم و بعدم ازدواج کنیم و دیگه طاقت ندارم و بعد کلی خواهش و تمنا و کوچک کردن خودم گفت ن گفت که عاشق نیست و گفت که منم عاشق نشم عاشقی پوچه و از این حرفا ولی من گفتم که نه منتظرت میمونم تا یه روزی جواب مثبت بدی بهشم گفتم اگه دوستم نداری این نشونه هایی که میدی چیه گفت شاید گاهی شیطونی کنم ولی دوست دارم به عنوان پسر دایی فقط
خلاصه گفت نه
و دوماه بود که باخودم کلنجار رفتم که فراموشش کنم ولی نشد تا اینکه رفتن مشهد تو راه مشهد بود که بهش پیام دادم التماس دعا و سوغاتی یادت نره
و خودش سر بحثو باز کرد گفت باشه ترسو (که حالا این ترسویی که گفت خودش داستان داره سره یه جنی هست که خونه مادر بزرگمونه)
بعد کلی صحبت کردم و برام عکس بچه فرستاد و ویژگی متولدین اسفند آخه من اسفندی هستم و توش نوشته بود اسفندی ها بهترین گزینه ازدواجن و از اینا و لا به لای این عکسا عکس دختر پسر عروسک میفرستاد که همدیگرو بغل کردن یا دارن همدیگرو بوس میکنن و.... و وقتی از مشهد اومدن گفتم برام چی خریدی گفت عطر ولی کسی نفهمه گفتم باشه
خلاصه بعد این پیاما و داستانا بعد از چند وقت که دیدمش دوباره همونجوری نگاه میکرد و باهام صمیمی تر شده بود و....
الآن دو سه روزم هست که به بهونه های مختلف همینچوری بهش پیام میدم و من هی نشانه های بیشتری از طرف اون دریافت میکنم
به نظرتون بهش بگم که نظرت عوض شده یا نگم؟
به نظرتون چیکار کنم؟
من آدمی معتقدی هستم و میخوام یه رابطه ی سالم برای آشنایی بیشتر داشته باشم باهاش تا باهم ازدواج کنیم و اصلا به فکر رابطه ی چنسی و استفاده ی شهوتی ازش نیستم خیلی گزینه ها برام اینجوری هست ولی من تن به این کار کثیف ندادم
من واقعا میخوامش و برای ازدواج هم میخوام به خودش هم گفتم
حالا شما میگید چیکار کنم من الآن دیگه به چه بهونه ای بهش پیام بدم چه جوری بحثو شروع کنم
و راستی شرایط ازدواج رو هم ندارم برای همین میخوام باهاش دوست باشم تا اینکه رفت دانشگاه نپره تا شرایط ازدواجم جور شه و بگیرمش
و اون به کل دختر خاصی هست و میدونم اگه دانشگاه بره رو هوا میزننش هرچند اون راحت تن به رفاقت باکسی نمیده ولی اونم آدم ایزاده میترسم بره دانشگاه عاشق کسی شه اون وقت منو نمیشه جمع کرد میمیرم
خلاصه بنده الآن نیاز به چند راهنمایی دارم
1 اینکه اون بنظر شما من رو دوست داره
2 من طبق نشانه هایی که از طرف اون دریافت کردم میتونم بگم که اونم خواستار برقرای ارتباط است حالا من چجوری این رابطه رو برقرار کنم
3 به چه بهونه ای بهش پیام بدم
4 چجوری بهش بگم که جواب رد نده البته با در نظر گرفتن اینکه یه بار جواب رد داده
ببخشید اگه طولانی شد لطفا سریعا جواب بدید ممنون میشم و نیاز فوری به کمک هاتون دارم سوالی هم اگه هست در خدمتم لطفا کمک کنید منتظر جواباتون هستم خلاصه کمک کنید ممنون